جدول جو
جدول جو

معنی گرد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گرد کردن
گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
گرد کردن
کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
گرد کردن
(زَ بَ گِ رِ تَ)
غبار انگیختن، کار برجسته و جالب نظری کردن. کاری بانام و بزرگوار انجام دادن:
آنچنان علم خود چه گرد کند
که نه زر بر دل تو سرد کند.
اوحدی.
عاشق بی طلب چه گرد کند
مرد باید که کار مرد کند.
اوحدی.
در فیش دیگر بخط مؤلف این شعر به سنایی نسبت داده شده است، بلند رفتن تیر است. (آنندراج) (غیاث) :
چنین که سرکشی از شست من برون رفته
به حیرتم که چه سان گرد میکند تیرم.
صائب (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
گرد کردن
(خَ کَ دَ)
جمع کردن. (آنندراج). فراهم آوردن. عش. غلث. (منتهی الارب). تدویر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ابسال. (ترجمان القرآن). وسق. لم. تحصیل. تجمیع. جبایه. جمع. حشر. الفغدن:
کنون گر کند مغزم اندیشه گرد
بگویم جهان جستن یزدگرد.
فردوسی.
گشادند از آن پس درگنج باز
کجا گرد کرد او به روز دراز.
فردوسی.
سران سپه را همه گرد کرد
بسی درد و تیمار لشکر بخورد.
فردوسی.
شتاب شاهان باشد به گرد کردن زر
شتاب میر به خشنود کردن زوار.
فرخی.
پس بفرمود شاه تا همه را
گرد کردند پیش او یکسر.
فرخی.
مالی یافت صامت و ناطق و کاغذها و دویت خانه سلطانی گرد کردند. (تاریخ بیهقی).
بگفت این و لشکر همه گرد کرد
بزد کوس و برخاست صف نبرد.
اسدی (گرشاسب نامه).
داد گسترده شود گرد کند دامن جور
باز شیطان به زمین آید باز از پرواز.
ناصرخسرو.
خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت
هرکه پرهیز و علم و زهد فروخت.
سعدی (گلستان).
مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال. (گلستان).
جهان گرد کردم نخوردم برش.
سعدی.
زر را به رای صرف کند سکه دار پهن
لعنت بر آن کسی که ورا گرد میکند.
؟
، فرازآوردن، مدور کردن. گرد کردن. گلوله کردن، فربه کردن. فربه کردن بدانسان که به تدویر گراید:
گرد کردند سرین محکم کردند رقاب
رویها یکسره کردند به زنگار خضاب.
منوچهری.
- عنان گرد کردن، اسب را آمادۀ حرکت کردن:
همه جنگ را گرد کردن عنان
ز بالا به دشمن نمودن سنان.
فردوسی.
همه نیزه داران زدوده سنان
همه جنگ را گرد کرده عنان.
فردوسی
از جمله کارهای داروسازی یکی گرد کردن است و آن عبارت از تقسیم جامد به قسمت های کوچک است. قبل از گرد کردن اجسام را خوب و بد کرده خشک میکنند و سپس آنها را با قیچی و یا کارد و یا ماشین های مخصوص به قطعات کوچکی درمی آورند و با یکی از روشهای زیر آنها را گرد میکنند: الف - کوبیدن. ب - سائیدن. پ - آسیا کردن. ت - مالش روی الک. ث - پرفیریزاسیون ج - لویگاسیون چ - گردکردن به کمک واسط. رجوع به کارآموزی داروسازی تألیف جنیدی صص 39- 42 شود
لغت نامه دهخدا
گرد کردن
فراهم آوردن، جمع کردن
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرد کردن
((گِ کَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن، سر راست کردن، روند کردن
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردش کردن
تصویر گردش کردن
دور زدن، تفریح کردن، گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو کردن
تصویر گرو کردن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گند کردن
تصویر گند کردن
بوی بد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرد کردن
تصویر طرد کردن
سپز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
حرارت دادن گرما دادن، شتاب کردن تعجیل کردن، تند راندن سریع راندن: ... اسب از دنبال او گرم کرد و او را بکمند گرفت، بقهر و غضب درآمدن تحریک کردن: چه باید خویشتن را گرم کردن ک مرا در روی خود بیشرم کردن ک (نظامی)، حریص ساختن، یا آبی گرم کردن با کسی با او جماع کردن، یا جایی گرم کردن، ساکن شدن در جایی. یا چشم گرم کردن، اندکی گفتن، یکدیگر را سیر نگاه کردن: زمانی بهم چشم کردند گرم از آن پس گرفتند رو نرم نرم. یا گرم کردن دل کسی را. با او دوستی کردن مهرورزیدن، تشویق کردن، یا گرم کردن دیگ. دیگ را بر روی آتش نهادن و حرارت دادن، ته مانده خوراکی را که در دیگ مانده بر آتش نهادن تا گرم گردد. یا گرم کردن سر کسی را. او را مشغول داشتن سرگرم کردن: اگر تو بچه ای در دامانش گذاشته و سرش را گرم کرده بودی از همه این ناراحتیهالله آسوده بودی. یا گرم کردن مجلس. رونق دادن آن مجلس آرایی کردن: خیلی مایل بودند که آبجی خانم پای منبر آنها بوده باشد تا مجلس را از گریه ناله و شیون خودش گرم بکند. یا گرم کردن معرکه. رونق دادن بمعرکه بوسیله نقل داستهانهای شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردش کردن
تصویر گردش کردن
بگشت رفتن تفریح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره کردن
تصویر گره کردن
گره زدن عقده بستن، دگمه بستن، استوار کردن بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرو کردن چیزی را بچیزی. برهن دادن چیزی را در مقابل چیزی دیگر: گرو گن بعمرابد جام را گرو گیر کن باده خام را. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گود کردن
تصویر گود کردن
عمیق کردن ژرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
((خُ کَ دَ))
از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
Crunching
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
Cool, Chill
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
Warm, Heat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گردش کردن
تصویر گردش کردن
Tour, Roam
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
Ache
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
knirschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
podgrzewać, ogrzewać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گردش کردن
تصویر گردش کردن
umherirren, eine Tour machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
erhitzen, erwärmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
abkühlen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
хрустящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
schmerzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرد کردن
تصویر سرد کردن
остужать , охлаждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
болеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گردش کردن
تصویر گردش کردن
vagar, fazer uma turnê
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
aquecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گردش کردن
تصویر گردش کردن
wędrować, podróżować
دیکشنری فارسی به لهستانی