غبار انگیختن، کار برجسته و جالب نظری کردن. کاری بانام و بزرگوار انجام دادن: آنچنان علم خود چه گرد کند که نه زر بر دل تو سرد کند. اوحدی. عاشق بی طلب چه گرد کند مرد باید که کار مرد کند. اوحدی. در فیش دیگر بخط مؤلف این شعر به سنایی نسبت داده شده است، بلند رفتن تیر است. (آنندراج) (غیاث) : چنین که سرکشی از شست من برون رفته به حیرتم که چه سان گرد میکند تیرم. صائب (ازآنندراج)
غبار انگیختن، کار برجسته و جالب نظری کردن. کاری بانام و بزرگوار انجام دادن: آنچنان علم خود چه گرد کند که نه زر بر دل تو سرد کند. اوحدی. عاشق بی طلب چه گرد کند مرد باید که کار مرد کند. اوحدی. در فیش دیگر بخط مؤلف این شعر به سنایی نسبت داده شده است، بلند رفتن تیر است. (آنندراج) (غیاث) : چنین که سرکشی از شست من برون رفته به حیرتم که چه سان گرد میکند تیرم. صائب (ازآنندراج)
جمع کردن. (آنندراج). فراهم آوردن. عش. غلث. (منتهی الارب). تدویر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ابسال. (ترجمان القرآن). وسق. لم. تحصیل. تجمیع. جبایه. جمع. حشر. الفغدن: کنون گر کند مغزم اندیشه گرد بگویم جهان جستن یزدگرد. فردوسی. گشادند از آن پس درگنج باز کجا گرد کرد او به روز دراز. فردوسی. سران سپه را همه گرد کرد بسی درد و تیمار لشکر بخورد. فردوسی. شتاب شاهان باشد به گرد کردن زر شتاب میر به خشنود کردن زوار. فرخی. پس بفرمود شاه تا همه را گرد کردند پیش او یکسر. فرخی. مالی یافت صامت و ناطق و کاغذها و دویت خانه سلطانی گرد کردند. (تاریخ بیهقی). بگفت این و لشکر همه گرد کرد بزد کوس و برخاست صف نبرد. اسدی (گرشاسب نامه). داد گسترده شود گرد کند دامن جور باز شیطان به زمین آید باز از پرواز. ناصرخسرو. خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت هرکه پرهیز و علم و زهد فروخت. سعدی (گلستان). مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال. (گلستان). جهان گرد کردم نخوردم برش. سعدی. زر را به رای صرف کند سکه دار پهن لعنت بر آن کسی که ورا گرد میکند. ؟ ، فرازآوردن، مدور کردن. گرد کردن. گلوله کردن، فربه کردن. فربه کردن بدانسان که به تدویر گراید: گرد کردند سرین محکم کردند رقاب رویها یکسره کردند به زنگار خضاب. منوچهری. - عنان گرد کردن، اسب را آمادۀ حرکت کردن: همه جنگ را گرد کردن عنان ز بالا به دشمن نمودن سنان. فردوسی. همه نیزه داران زدوده سنان همه جنگ را گرد کرده عنان. فردوسی از جمله کارهای داروسازی یکی گرد کردن است و آن عبارت از تقسیم جامد به قسمت های کوچک است. قبل از گرد کردن اجسام را خوب و بد کرده خشک میکنند و سپس آنها را با قیچی و یا کارد و یا ماشین های مخصوص به قطعات کوچکی درمی آورند و با یکی از روشهای زیر آنها را گرد میکنند: الف - کوبیدن. ب - سائیدن. پ - آسیا کردن. ت - مالش روی الک. ث - پرفیریزاسیون ج - لویگاسیون چ - گردکردن به کمک واسط. رجوع به کارآموزی داروسازی تألیف جنیدی صص 39- 42 شود
جمع کردن. (آنندراج). فراهم آوردن. عَش. غَلث. (منتهی الارب). تدویر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ابسال. (ترجمان القرآن). وسق. لم. تحصیل. تجمیع. جبایه. جمع. حشر. الفغدن: کنون گر کند مغزم اندیشه گرد بگویم جهان جستن یزدگرد. فردوسی. گشادند از آن پس درگنج باز کجا گرد کرد او به روز دراز. فردوسی. سران سپه را همه گرد کرد بسی درد و تیمار لشکر بخورد. فردوسی. شتاب شاهان باشد به گرد کردن زر شتاب میر به خشنود کردن زوار. فرخی. پس بفرمود شاه تا همه را گرد کردند پیش او یکسر. فرخی. مالی یافت صامت و ناطق و کاغذها و دویت خانه سلطانی گرد کردند. (تاریخ بیهقی). بگفت این و لشکر همه گرد کرد بزد کوس و برخاست صف نبرد. اسدی (گرشاسب نامه). داد گسترده شود گرد کند دامن جور باز شیطان به زمین آید باز از پرواز. ناصرخسرو. خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت هرکه پرهیز و علم و زهد فروخت. سعدی (گلستان). مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال. (گلستان). جهان گرد کردم نخوردم برش. سعدی. زر را به رای صرف کند سکه دار پهن لعنت بر آن کسی که ورا گرد میکند. ؟ ، فرازآوردن، مدور کردن. گرد کردن. گلوله کردن، فربه کردن. فربه کردن بدانسان که به تدویر گراید: گرد کردند سرین محکم کردند رقاب رویها یکسره کردند به زنگار خضاب. منوچهری. - عنان گرد کردن، اسب را آمادۀ حرکت کردن: همه جنگ را گرد کردن عنان ز بالا به دشمن نمودن سنان. فردوسی. همه نیزه داران زدوده سنان همه جنگ را گرد کرده عنان. فردوسی از جمله کارهای داروسازی یکی گرد کردن است و آن عبارت از تقسیم جامد به قسمت های کوچک است. قبل از گرد کردن اجسام را خوب و بد کرده خشک میکنند و سپس آنها را با قیچی و یا کارد و یا ماشین های مخصوص به قطعات کوچکی درمی آورند و با یکی از روشهای زیر آنها را گرد میکنند: الف - کوبیدن. ب - سائیدن. پ - آسیا کردن. ت - مالش روی الک. ث - پرفیریزاسیون ج - لویگاسیون چ - گردکردن به کمک واسط. رجوع به کارآموزی داروسازی تألیف جنیدی صص 39- 42 شود
حرارت دادن گرما دادن، شتاب کردن تعجیل کردن، تند راندن سریع راندن: ... اسب از دنبال او گرم کرد و او را بکمند گرفت، بقهر و غضب درآمدن تحریک کردن: چه باید خویشتن را گرم کردن ک مرا در روی خود بیشرم کردن ک (نظامی)، حریص ساختن، یا آبی گرم کردن با کسی با او جماع کردن، یا جایی گرم کردن، ساکن شدن در جایی. یا چشم گرم کردن، اندکی گفتن، یکدیگر را سیر نگاه کردن: زمانی بهم چشم کردند گرم از آن پس گرفتند رو نرم نرم. یا گرم کردن دل کسی را. با او دوستی کردن مهرورزیدن، تشویق کردن، یا گرم کردن دیگ. دیگ را بر روی آتش نهادن و حرارت دادن، ته مانده خوراکی را که در دیگ مانده بر آتش نهادن تا گرم گردد. یا گرم کردن سر کسی را. او را مشغول داشتن سرگرم کردن: اگر تو بچه ای در دامانش گذاشته و سرش را گرم کرده بودی از همه این ناراحتیهالله آسوده بودی. یا گرم کردن مجلس. رونق دادن آن مجلس آرایی کردن: خیلی مایل بودند که آبجی خانم پای منبر آنها بوده باشد تا مجلس را از گریه ناله و شیون خودش گرم بکند. یا گرم کردن معرکه. رونق دادن بمعرکه بوسیله نقل داستهانهای شیرین
حرارت دادن گرما دادن، شتاب کردن تعجیل کردن، تند راندن سریع راندن: ... اسب از دنبال او گرم کرد و او را بکمند گرفت، بقهر و غضب درآمدن تحریک کردن: چه باید خویشتن را گرم کردن ک مرا در روی خود بیشرم کردن ک (نظامی)، حریص ساختن، یا آبی گرم کردن با کسی با او جماع کردن، یا جایی گرم کردن، ساکن شدن در جایی. یا چشم گرم کردن، اندکی گفتن، یکدیگر را سیر نگاه کردن: زمانی بهم چشم کردند گرم از آن پس گرفتند رو نرم نرم. یا گرم کردن دل کسی را. با او دوستی کردن مهرورزیدن، تشویق کردن، یا گرم کردن دیگ. دیگ را بر روی آتش نهادن و حرارت دادن، ته مانده خوراکی را که در دیگ مانده بر آتش نهادن تا گرم گردد. یا گرم کردن سر کسی را. او را مشغول داشتن سرگرم کردن: اگر تو بچه ای در دامانش گذاشته و سرش را گرم کرده بودی از همه این ناراحتیهالله آسوده بودی. یا گرم کردن مجلس. رونق دادن آن مجلس آرایی کردن: خیلی مایل بودند که آبجی خانم پای منبر آنها بوده باشد تا مجلس را از گریه ناله و شیون خودش گرم بکند. یا گرم کردن معرکه. رونق دادن بمعرکه بوسیله نقل داستهانهای شیرین